سام بیشتر بخاطر آن نگران بود که اگر بزرگان و سرداران زابلی هنگامیکه زال را با سپیدموی مشاهده کنند و از او دلیلش را به پرسند چه جوابی به بزرگان دارد بدهد، بر همین اساس تصمیم گرفت تا کودک را که اهریمن نژاد نامیده بود از خود دور کند تا مورد شماتت قرار نگیرد. اقدام سام بدین صورت نقل شده:
چو آیند و پرسند گردنکشان |
|
چه گویم ازین بچّهٔ بدنشان |
چه گویم که این بچّهٔ دیو چیست |
|
پلنگست و دو رنگست و گرنه پریست |
ازین ننگ بگذارم به ایران زمین
|
|
نخواهم برین بوم و بر آفرین |
به فرمود پس تاش برداشتند |
|
از آن بوم و بر دور بگذاشتند |
بجایی که سیمرغ را خانه بود |
|
بدان خانه این خُرد بیگانه بود |
نهادند بر کوه و گشتند باز |
|
برآمد برین روزگاری دراز |
زال و سیمرغ
به روایت شاهنامه فردوسی سیمرغ دوبار به یاری زال و رستم میآید. نخست وقتی که رودابه به دلیل بزرگی جثه نوزاد نمیتوانست فارق شود، در این هنگام سیمرغ نزد زال آمده به او میآموزد که چگونه نوزاد را از پهلوی مادر بزایانند . بار دوم در داستان نبرد رستم و اسفندیار به یاری رستم آمده و ترفند نابود کردن اسفندیار را به رستم میآموزد.
زال بر وزن سال، پیر و فرتوت و سفید موی باشد و چون او «سفید موی» به دنیا آمد او را به این نام خوانند. ریشهٔ این نام در اوستا zar (پیر شدن) در هندی باستان Jāra-Jar (پیر شدن)، بلوچی lāz (زن:زوجه) است. کلمهٔ «زر» در فارسی لغتی است هموزن «زال»، که «ر» به «ل» بدل شده. زال یعنی مانند پیران سپید موی بودن
زال را «دستان» و «دستان زند» و «زر» نیز خوانند، او را «زال زر» نیز گفتهاند. به واسطه سپیدی موی، به سیم نیز تشبیه شده.... و گاهی بر سیم به طریق مجاز زر اطلاق کنند
بازگشت زال
سام پس از مراجعت پسرش زال، به جبران اشتباهات گذشته پرداخت. و منوچهر نیز ملاحظات لازم را در حق پسرک جوان مبذول داشت. وقتی سام در جنگ مازندران از دنیا رفت، فرمانروایی سام به درخواست بزرگان به زال سپرده شد.
ادامه مطلب...